" کافه گورستان..."

ساخت وبلاگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

غروب پاییزی سرد
هجوم کلماتی تب کرده ،
سرگردان در کبودیِ سپیدارها...
نفرین واژه ها
چیزی شبیه تو
که هستی و نیستی
و شعری که همیشه در نگاهش زخمی ‌است
با لحن جملات مرده
به تاوانِ ولگردی خاطراتت
و دود سیگاری که نقاشی می کند کودکی های پیرم را
با سرفه های پی در پی
در خلوتی که بوی چندش سوختگی ِ قلبم را میدهد

سر به دیوانگی گرفته خودِ مزخرفم...
پیچیده در اسارت تن
همچون قفسی که پرنده ای مرده را باردار است
در یک تاریخِ تلخ
زاده نامشروعِ ضجّه های از هوش رفته

در این تاریکی مدهوشِ
وقتی به تو می اندیشم
چنگ ناخن های عشق
می شود تسکین درد قطارهای خسته که سوت میکشند روحم را...
و زیر میگیرند این دوره گرد آواره در دلتنگی های روزمره را
با ویزای تدفینی در دست

ای که رفته ای
بیا و حدود شرعی کلمات را در هم شکن !
با بداهه ای
که از فلسفه چشمانت روایت کند
برای تنوع همـ که شده
دعوت به دو فنجان قهوه کن مرا
در آرام ترین قسمت گورستان
که برپاست ضیافِت مردگان
برای مراسمِ بدرقه!

دیدی درد نداشت...!!!

امیر بارانی

۹۵/۰۸/۲۵

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

yelqovan...
ما را در سایت yelqovan دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amirbarania بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 22:34